پشت کویی ها چی کسانی بودند

وبلاگ خبری صدرا : سریال "پشت کوهای بلند" که معرف حضورتون هست، همین سریال طنزی که بعضی ها می گویند که ادامه سریال شیرین "روزی روزگاری" است. این سریال از یک کلمه دو پهلو استفاده کرده که حکایت دیگری دارد.

«پشت کو» اصطلاحی قدیمی است که در میان روستاییان رایج بوده و مردم ایران زمین در گذشته نه چندان دور این اصطلاح عامیانه را به کسانی اطلاق می کردند که دارای فرهنگ عقب مانده بوده اند. روستاییان قدیم، افراد دور مانده از دیگر مردمان و فاقد ادبیات و زبان را "پشت کویی" می گفتند.

در حقیقت عوامل مجموعه تلویزیونی «پشت کوهای بلند» از صنعت تلمیح برای نام این سریال استفاده کرده اند تا به صورت دو پهلو از دو اصطلاح بهره بگیرند.

مجموعه تلویزیونی پشت کوهای بلند - امراله احمدجو - محمود پاک نیت - شبکه سوم سیما - روزی روزگاری - نسیم بیک - بسیم بیک -

رهاسازی حیوانات؛ قماربازی با افکار عمومی

وبلاگ خبری صدرا : شش بچه شیر، دو روباه، یک کرکس، یک میمون بیچاره جمع حیواناتی هستند که تنها در دو هفته اخیر در شهر بی دروپیکرمان تهران یافت شده اند که آمار خیره کننده و البته نگران کننده ای است. چرا که بیش از این علاوه بر گربه، کلاغ، یاکریم، کفترچایی و گنجشک که همگی اهلی محسوب می شوند، در سال های اخیر و بلکه در چند دهه اخیر تنها مار و شاید سوسمار مورد رویت شهروندان تهرانی شده بود و از حیوانات وحشی خبری نبود. آنهم حیواناتی که اساسا در ایران سابقه زیست ندارند. شیر از دشت های پهناور آفریقا و میمون از مناطق استوایی که هزاران کیلومتر با ما فاصله دارند، به شکل غیرقانونی آورده شده اند. روباه هم که گهگاه در اطراف تهران دیده می شود، جرات ظاهرشدن در شهر را ندارد.

حدس شما چیست؟ این حیوانات از منزل یک نگهدارنده حیوانات فراری شده اند، هر یک به یک سوی شهر رفته اند؟ چند بچه شیر به جنگل لویزان، یک میمون به مولوی، یک کرکس به خیابان ری(که این یکی یقینا می توانسته) و یک روباه به غرب تهران نقل مکان کرده؟

یا شاید اصلا اتفاقی بوده که در این دو هفته رخ داده و این حیوانات بی زبان هیچ هماهنگی زمانی برای فرار باهم نداشته اند و هریک جداگانه نقش گریز از دست صاحبان جلاد خود را داشته اند؟

...و دست آخر یک بیمار روانی که از فرط بی کاری به دنبال یک تفریح پرهزینه و پردردسر است؟

اگر گزینه آخر مورد نظر شماست من نه چیزی می دانم و نه حدسی می زنم، باید آقایان پیگیر ماجرا شوند و آقای قمارباز حیله گر رو بیابند... فقط خواهشا پای نهادهای امنیتی به موضوع باز نشود که کار بیخ پیدا می کند!

از من نشنیده بگیرید، طرف بی خیال، من هم بی خیال، شما هم بی خیال شوید! من هم دراین باره کلا دایورتم، چون اصلا از چیزی خبر ندارم...

راستی از پرونده اختلاس سه هزار میلیاردی چه خبر؟!

اشاره:

1-یک روباه هم در اطراف منطقه کهف الشهدای ولنجک مشاهده شده که شاید بزودی به دام بیافتد...

2-این قصه سر دراز دارد!

3- این مطلب نخ نیست و صرفا در حد سرکاری است!

اخبار مرتبط:
پیدا شدن یک بچه شیر در تهران
تعیین تکلیف 5 بچه شیر پیدا شده در تهران در انتظار رأی قاضی
جزئيات پرونده پيدا شدن7 شير درتهران
صید یک میمون در تهران
شناسایی عوامل رهاسازی شیرها در تهران

کنایه به هدفمندسازی یارانه ها در برنامه کودک

وبلاگ خبری صدرا : امروز جمعه در یکی از برنامه های گروه کودک، کنایه ای کوچک و گذرا به رقم اختصاص داده شده به یارانه ها زد که جالب بود و نشان داد که برنامه کودک تنها اختصاص به کودکان ندارد و می توان دغدغه های بزرگسالان را هم در غالب گوشه-کنایه به کار برد.

در برنامه فیتیله، بازیگری که جدول ضرب ساده هم بلد نبود، ضرب 9 را بلافاصله پاسخ داد تا بازخورد اهمیت عدد 81 را در بین مردم نشان بدهد. (۸۱ اشاره به رقم هشتاد و یک هزار تومان برای هر نفر در ماه است که دولت برای جبران حذف یارانه می پردازد)

جدا به جهت وقت شناسی و طنزشناسی باید یک گوی طلایی به حرکت خلاقانه کارگردان این برنامه داد!

مطالب دوستان رو هم بخونید

رازهای آقای راننده - تقی دژاکام
خبری که شاید باز هم تکرار شود - ابوالفضل درخشنده
مژده به خانمهای محترم..  - سیدمحمدرضا واحدی
گوش ! - مازیاربیژنی
خداحافظ - محمدرضازائری
احضار محمدرضا پهلوی به دادگاه انقلاب - بهمن هدایتی
سوال می کنم - کاوه کهن
نظر علامه حسن زاده آملی در خصوص عبادت در جوانی - محمدتورنگ
معدنچی شیلی-کودک غزه - یحیی محمدی نیا
درب های حکمت در حال بسته شدن - رضا احمدوند
خروج زندیقی از قزوين - محمود کاظم زاده
شبه خاطرات۱۲۴/ومن ماندم که ماندم که ماندم - مسعود ده نمکی

اسمتون رو با حروف ابجد دربیاورید

وبلاگ خبری صدرا : اینکه حروف ابجد از کجا رسیده و تاریخش به چه زمانی برمیگرده رو من نمی دونم، بهتره از خسرو معتضد(!) بپرسید اما اگه دوست دارید اسمتون رو به حروف ابجد دربیاورید این حروف رو در زیر ببینید.

"ابجد هوز حطي کلمن سعفص قرشت ثخذ ضظغ"

حروف بالا ۲۸ حرف عربي است که اين حروف با جمع بندي اعداد مشخص تشکيل حروف ابجد را مي دهند. مثل صدرا: صاد+دال+را+الف جمع این حروف می شود: ۲۹۵

الف(۱) ـ ب(۲) ـ ج(۳) ـ د(۴) ـ ه(۵) ـ و(۶) ـ ز(۷) ـ ح(۸) ـ ط(۹) ـ ي(۱۰) ـ ک(۲۰) ـ ل(۳۰) ـ م(۴۰) ـ ن(۵۰) ـ س(۶۰) ـ ع(۷۰) ـ ف(۸۰) ـ ص(۹۰) ـ ق(۱۰۰) ـ ر(۲۰۰) ـ ش(۳۰۰) -‌‌‌ ت(۴۰۰) ـ ث(۵۰۰) ـ خ(۶۰۰) ـ ذ(۷۰۰) ـ ض(۸۰۰) ـ ظ(۹۰۰) ـ غ(۱۰۰۰)

 

!اسامی ایرانیان در چهل سال بعد

وبلاگ خبری صدرا : این مطلب رو یکی از دوستان برام میل کرده که حسابی ازش لذت بردیم... بد ندیدم که شما هم ببینید و حالش رو ببرید. امیدوارم به کسی برنخوره...

 مهرداد فیس بوک پسند/عباس محاربی / محمدرضا سایبرزاده / منصور فیلترشکن / مهدی پروکسی / ماندانا فیلترآزاد / شهروز نوشابه نشین / علیرضا خوشه بند / عزت الله چاوزدوست / ثریا رای میزان / قدرت الله هاله نوری / اسماعیل دوپینگیان / نگار عکس پاره / سید جواد اغتشاشگر / سعیده بیست و سی نگر / شاهین باتومزن / اشکان اشک آور / پوراندخت تیرمستقیم / دکتر سیروس زیروانت / یعقوب بنی چاوز / جرج باتوم برقیان / شهره لباس شخصی / شهریار مناظره بین / ابراهیم خدمت معاف/ پریسا تویتریان/ خشایار خاشاک/ همت مضاعف دوست/ علی اکبر خواص/

 این دوتا اسم رو هم با نظر دوستم محمد جواد مزینانی اضافه می کنم:

غلام ترور زاده و حسین منافق شناس و مصطفی اعدام پرست

خنده از موبايل هاي بي صاحب

وبلاگ خبری صدرا  : براي ديدن يك مسئول نسبتا بالاي نظامي رفته بودم.

پس از يك گپ و گفت و خوش و بش گرم، وقتي طرف فهميد كه موبايل N95 من در درگيري هاي اخير كمي دچار آسيب شده، خواست يك طوري جبران كنه، گفت: بالاخره بايد هواي خبرنگارها رو داشت... و با اشاره به انبوه موبايل هاي زبون بسته گوشه اتاق، ادامه داد: اگه بخواهي از بين اين موبايل ها، مي توني يكي رو انتخاب كني و برداري!

 گفتم: مگه اينها صاحب نداره؟
گفت: قبلا داشته، الان نه...

با اون نگاه هاي خنگولانه اي كه معمولا تو صورتم زياد ديده ميشه، به سردار گفتم: يعني پيداشون کردید؟

گفت: اينها رو تو درگيري ها از كساني گرفتن كه در حال فيلمبرداري با موبايل بودند، اما چون مورد خاصي در موبايل هايشان نداشتند با آنها تماس گرفته شد تا بيايند و تحويل بگيرند اما آنها اعلام كرده اند كه ديگر نمي خواهند و به ما بخشيدند!

 هردو حسابي خنديديم و همه چيز رو به شوخي گرفتيم اما نمي دونم چقدر اين مساله خنده دار بود؟

قضاوت با شما...

انتخابات - آشوب – موبايل – دستگيرشده – درگيري- بسيج - نيروي انتظامي – توقيف -

!بزن به عشق امام زمان

وبلاگ خبری صدرا : حتما رويت فرموديد كه اين روزها هر كوچه و پس كوچه اي به عشق امام زمان تزيين شده. شايد ديديد كه چه بازي هايي با چشم و ابرو ميشه براي بدست آوردن دل امام زمان.به يقين مشاهده نموديد كه تن هاي زيادي براي شادي دل امام زمان به لرزه در مياد. احتمالا ديديد و شايد ميل فرموديد كه دهان خيلي ها به ياد امام زمان با يه نوشيدني سرد خنك ميشه! ممكنه ديده باشيد يا شايد بهره برديد كه چيزهاي زيادي هم تو اين شب ها كشيده ميشه و قطعا شنيديد كه جملات پرطنين كش داري هم هست كه بايد زده بشه، والا روز به شب نميشه، اون هم در محافلي كه اين روزها به نام امام زمان برپا شده و چراغاني و تزيين ميشه....

 حالا تو روز خبرنگار، يه خبرنگار تصميم گرفته در جمع دوستان عاشق امام زمان - با تعريف بالا- از بساط پرطمطراق يه عده آقايون باشخصيت توصيف شده و تعدادي نسوان عكس يادگاري بگيره، بي آنكه از سطح هوشياري آقايون خبر داشته باشه...

فكر ميكنيد با اون چه كار كرده باشن و چه جوري از خجالتش دراومده باشن؟

طرف در حالي كه داشته از اين بساط پهن شده كه حتما رزق(!) هم بوده عكس ميگرفته، از سوي اين آقايون مورد عنايت قرار ميگيره و خودش و دوربين و حيثيت اش به فنا ميره و خلاصه حسابي آش و لاش ميشه...

واقعا مملكت قانونمندي داريم...

يكي نيست بپرسه مگه تا بحال بروبچ خوب آجان بهتون گير دادن كه از اون ناراحت باشين كه بساطتون رو به هم زدن و حالاخون بالاخون تون كرده باشن؟ مگه اصلا با اين قداره كشي شما كسي ميتونه تو محل نتق بكشه و ابراز وجود كنه و به كاراتون ايراد بگيره كه اين بدبخت زبون بسته بتونه؟!

همه پرونده هاتون تا بحال به هزار دليل پشت پرده به هيچ كجا نرسيده و اگر هم بالا بره به هيچ كجاتون برنمي خوره، چون با رضايت قطعي(!) شاكيان مختومه ميشه و آجان ها رو سنگ روي يخ ميكنه.

با اين اوصاف، حالا هرچي استفاده كرديد، نوش جونتون. هر سازي زدين و به هر چيزي رقصيدين، بريد حال اش رو ببريد، محل رو به لجن كشونديد، بكشونيد، هر روز صدتا ناسزاي كش دار حواله هركس و ناكس مي كنيد، بكنيد، چرا اين بابا رو به اين روز درآورديد؟ حتما اين هم براي شادي دل امام زمان بوده؟!!

اگه به اين ايمان داريد، كي به كيه، تاريكيه(!) بريد هر كسي رو خواستين بزنيد، ميخواد خبرنگار باشه و يا يه نفر معمولي، يك نفري بزنيد يا پنجاه نفري بريزيد و تا جايي كه جا داره - اون هم نامردي- بزنيد...

بزنيد به عشق امام زمان، همون جور كه ميخوريد مثلا به ياد امام زمان، مي كشيد مثلا به عشق امام زمان و ميقريد مثلا براي...!

گواراي وجودتون...!

ضرب و شتم یک خبرنگار در روز خبرنگار

عکس تزیینی نیست!

كليد واژه : ضرب و شتم يك خبرنگار – روز خبرنگار – نيمه شعبان - نيروي انتظامي - كلانتري 115 سليمانيه – خيابان پاسدار گمنام – مردان مست - 

حكم رهبري، به داد بازداشتي ها رسيد

وبلاگ خبری صدرا  : بازداشتگاه كهريزك واقع در جنوب ترين نقطه شهر تهران روز گذشته با دستور مستقيم رهبر فرزانه انقلاب تعطيل شد.

اين بازداشتگاه چند سال قبل و زماني كه طرح ساماندهي كودكاني و متكديان خياباني در شوراي اسلامي شهر تصويب شد، از سوي استانداري تهران به منظور جمع آوري و نگهداري موقت معتادان، متكديان، خيابان خواب ها و نيز كودكان خياباني از سطح پايتخت راه اندازی شد.

اين بازداشتگاه در چندین برهه زماني شاهد حضور چند هزار معتاد و متكدي و خيابان خواب بوده كه از نظر بهداشتي در پايين ترين سطح قرار داشته اند.

اغلب اين افراد كه از پيرمرد نود ساله گرفته تا كودكان پنج- شش ساله را شامل مي شد، پس از چند روز ماندگاري در اين مركز، بدون ساماندهي چنداني رها شده و بار ديگر  به خيابان ها باز مي گذشتند.

افرادي كه به اين بازداشتگاه وارد مي شدند، در بدو ورود و تا طي مراحل تشكيل پرونده، در يك محل نگهداري مي شدند، مشخص است كه از نظر بهداشتي نمي توانسته وضعيت چندان مناسبي داشته باشد. چرا كه بخش قابل توجهي از افراد بي خانمان و خيابان خواب به جهت درمعرض زباله قرار داشتن و عدم بهره گيري از بهداشت عمومي، حامل بيماري ها و امراض خطرناكي بوده و به طبع شيوع كننده آن نيز بوده اند.

با وقوع حوادث پس از انتخابات دهم رياست جمهوري و دستگيري تعداد بي شماري از معترضان و آشوبگران، باتوجه به كمبود بازداشتگاه، استانداري تهران مركز كهريزك را براي نگهداري از دستگيرشدگان عادي اختصاص داد.

اين مساله اگرچه از سوي آقايان امري عادي تلقي شده و شايد جاي سوال نداشته باشد اما شناخت از وضعيت بهداشتي د وضعيت اسفباري را هم در بعد سياسي و حقوق زندانيان و هم در بعد اجتماعي و در خطر قرار گرفتن بهداشت عمومي براي كشور رقم زند.

پرونده قضايي براي قاضي متخلف كهريزك

زندانيان كهريزك به کجا منتقل شدند؟

كليد واژه : انتخابات رياست جمهوري - اغتشاشات – آشوب خياباني- يگان ويژه – نيروي انتظامي – شورآباد - ندا صالحي آقاسلطان - محسن روح الامینی - سهراب اعرابی – محمد كامراني – وزارت اطلاعات – دستگاه هاي امنيتي - كوي دانشگاه –شكنجه – بازداشت شدگان – دستگيري –

!حسین نفهمیده نشویم

وبلاگ خبری صدرا  : در خبرها آمده بود که «شناگر ایرانی به دلیل حضور ورزشکار رژیم صهیونیستی از شرکت در مسابقات دسته خود انصراف داد.»

اینکه پس از مدت ها توانستیم که مجوز حضور در مسابقات جهانی شنا که پیش از این به صورت مختلط -خانم ها و آقایان- برگزار می شد و ما نمی توانستیم در آن جا حضور پیدا کنیم، موضوع بحث ما نیست.

 

اما این انصراف، نظر خود ورزشکار بوده یا به تشخیص مسوولان محترم ورزش کشور و یا بر پایه کدام منطق این امر صورت پذیرفته، بی اطلاعیم.

 

آن چیز که پیش از این مشخص شده بود این است که از ابتدای پیروزی انقلاب براساس یک استراتژی بجا و کاملا منطبق بر ایده انسان دوستانه، مقرر شد که در مسابقاتی که ورزشکاران رژیم اشغالگر قدس در برابر ورزشکاران ایرانی قرار می گیرند، برای اعتراض به اقدامات ضد بشری و جنایات این رژیم در فلسطین و نیز برای اعلام نامشوع دانستن اسراییل، از حضور در این مسابقه صرف نظر کنند. این بحث شامل ورزشکارانی می شده که برابر حریف صف آرایی می کنند. مثلا تیم فوتبال ایران در برابر تیم فوتبال اسراییل و یا رویارویی کشتی گیر اسراییلی با کشتی گیر ایرانی.

 

اینکه در مسابقاتی که به غیر از ایران، کشورهای دیگر هم در آن حضور دارند و قرار نیست که ما با اسراییلی ها شاخ به شاخ شویم، چه دلیل برای عدم حضور و تحریم دارد را باید از مسوولان پرسید...

 

مثل این است که بگوییم، برای اعلام نامشروع دانستن یک رژیم - مثلا اسراییل- عضویت خود را در سازمان ملل لغو کنیم و یا به دلیل حضور رژیم صهیونیستی از شرکت در فلان کنفرانس جهانی امتناع کنیم! یا مثال عمومی تر اینکه به دلیل شرکت فردی که از او بیزاریم در کلاس و درس دانشگاه شرکت نکنیم!

به این می گویند شعاری عمل کردن و البته نتیجه عکس گرفتن!

 

به عقیده شما، این اقدام غیر از تمسخرگرفتن و احتمالا انزوا، عاید دیگری برای ایران و ورزش ایران خواهد داشت؟

 

آقایان! کمی عاقلانه تر...!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مطالب دوستان رو هم بخونید:

* رجعت به کابینه رجایی در عمل - پویا حاجیان
* آتش با بنزین خاموش شد - احمد کارگر
* وعده‌های صادق نصرالله - محمدصالح مفتاح
* هواي داغ با چاي ۲۰ ليتري - رضا احمدوند
* تفاوت علی با انقلابیان قبل و بعد از رسیدن به قدرت - تقی دژاکام
* ماریای فالگیر - کامران نجف زاده

* ايسكا نيوز يا سوتي نيوز؟ - یوسف اسدی
* میانبر (درس ۸)  - یحیی محمدی نیا
* «اخراجی ها» در تلویزیون - مسعود ده نمکی
* اندر احوالات میرزا باقر سپورچی رضی ا...عنه - وحید شاکری

* اعدام فرعون - حامد طالبی
* چه کسی راست می گوید - مهدی گیوکی
* گفتگو با جوانان مسیحی ـ محمدرضا زائری
* وهابیت - سید محمدرضا واحدی
* نگاهی به پدیده " علی لاریجانی"! - بهمن هدایتی
* ای پير! با توام، تو امام زمان نه‏اى - اکینانیوز!
* طرح تحول اقتصادی و شوک درمانی اقتصادی - ثمانه اکوان
* رابطه پالیزدار و سرافکنده سیاسی - مصطفی زرقونی
* صدا و سیما و سیامک های فعلی - محمد تورنگ
* و اما عشق... - مروارید خانم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 راستی "بیست و چهارم تیر" سالروز تولد سیدعلی رو هم تبریک میگم...

     آخرین مطالب وبلاگ خبری صدرا   

!طرح ایده «عرب افغان» در همایش سازمان بهزیستی

وبلاگ خبری صدرا  : امروز درست در لحظات پایانی همایش «اسلام و آسیب های اجتماعی» و در گزارش کارگروه خودکشی، طرح یک سوال می رفت تا این همایش را با چالش جدی مواجه کند. البته دکتر نوربالا به داد رسید و نگذاشت بحث وارد جنجال سیاسی شود. 

 

پس از طرح علل و انگیزه های خودکشی و مردود دانستن آن از سوی اسلام به هر انگیزه ای، در زمان پاسخ به سوالات مکتوب، در یکی از برگه ها موضع شفاف اسلام در قبال خودکشی و نیز عملیات انتحاری سوال شده بود که دکتر قائم مقام فراهانی در پاسخ، خودکشی را از نظر اسلام مردود دانست اما پاسخ به بحث عملیات انتحاری را به کارشناسان مذهبی سپرد.

جالب اینکه برگه دوم هم در این مورد سوال شده بود که دکتر قائم مقامی بار دیگر  در حالی که عصبی به نظر می رسید به آن پاسخ گفت!

 

دکتر نوربالا که عصبانیت او را دید درخواست کرد تا به آن پاسخ بگوید. نوربالا گفت: "ما باید میان خودکشی و شهادت مرزی قائل شویم. در خودکشی فرد در نهایت افسردگی تن به کشتن خود می دهد و در شهادت شخص با امید به خدا و برای تعالی انسانی و با انگیزه اصلاح امور، خود را فدا می کند."

 

مجری برنامه نیز بلافاصله تصمیم داشت به دلیل خستگی حضار، جلسه را بدون اختتامیه پایان دهد اما دکتر پسندیده که از قبل در کنداکتور برنامه قرار داشت، اعلام کرد که با اجازه حضار آماده است تا مقداری سخن بگوید.

 

ایده خودکشی دانستن شهادت یا به قول غربی ها «عملیات انتحاری» از اوایل دهه نود میلادی همزمان با گسترش اسلام خواهی در اروپا و آمریکا، با طرح پروژه «عرب افغان» در افغانستان کلید خورد. این طرح با هدف خشن جلوه دادن اسلام و سپس منفور کردن این دین نزد جوانان غرب صورت گرفت.

از ابتدای طرح «عرب افغان»، گروه طالبان اجرای این پروژه را بر دوش می کشید، این گروه با الگوگیری از مبارزان فلسطینی و رزمندگان حزب الله لبنان که موادمنفجره به خود بسته و به صف متجاوزان می زدند، در صف مردم بی دفاع زده و خود و مردم را منفجر می کردند.

 

زیر سوال بردن شهادت، آنهم در همایشی که یک سازمان دولتی (سازمان بهزیستی) در ایران اجرا کننده آن بود نشان می دهد که ایده خودکشی دانستن این فریضه مقدس در ایران هم نفوذ کرده است، اگرچه طرح این سوال ممکن است که شیطنت یک فرد بیمار باشد!

   آخرین مطالب وبلاگ خبری صدرا   

!رضا رحمتی تموم کرد

 وبلاگ خبری صدرا  : از یک هفته پیش که شنیدم که یه دوست که نه یه عزیزتر از جانم به کما رفته حسابی دمغ بودم و به هوش اومدنش رو لحظه شماری میکردم. تا اینکه امروز ظهر یه SMS تمام افکارم رو باطل کرد: "رضا تموم کرد"!
واااااااااااایی که چقدر بدبختم!

امروز خیلی غمگینم...
عجب پسر نازی بود. "محمدرضا رحمتی" رو میگم! با اینکه بچه خیابون خلاف پرور "شیوا" - دور و اطراف سرآسیاب دولاب- بود و با بچه های اونجا هم عیاق بود اما از گلی اش هیچ وقت کم نشد.
عجب رفیقی بود، رضا!

امروز خیلی غمگینم...

اینکه میگن روزگار آدم ها رو گلچین میکنه و میبره رو تازه الان میفهمم! آدم ها رو در اوج خوبی میبره. "رضا"ی ما در حالی رفت که درخواستی از هیچ کدوم از رفقا نکرد. همه اما درخواستشون رو بهش میگفتند و "رضا" بی هیچ چشم داشتی برطرف میکرد. عجب معرفتی داشت، رضا!

 

امروز خیلی غمگینم...

نه بخاطر "رضا" بلکه برای خودم که نفهمیدم کی به جمع رفقای ما پیوست و در طرفه العینی تو دلمون نشست و پس از چهارده- پانزده سال کنارمون آروم شکست(!!!) و نفهمیدم. قبطه میخوردم به وسعت دل رضا... عجب دلی داشت، رضا!

 

امروز خیلی غمگینم...

شاید بخاطرش اشک بریزم . "رضا رحمتی" رو میگم. ولی بیشتر برای رفقا که شاید حالاحالاها مثل اون رو پیدا نکنن. کسی فکر میکرد یه جوون سی ساله به یکباره سکته بکنه؟ زار میزنم برای "رضا" و باحالی "رضا"


امروز خیلی غمگینم...

"رضا رحمتی" وقتی میرفت که مثل همیشه شاد و شنگول بود. شادی اون به مجلس گرفتن برای صدیقه اطهر(س) بود که همیشه جای مادرش، مادری میکرد... آخه "رضا" مادر نداشت اما خودش میگفت دارم! عجب مادر دوست بود، رضا!

امروز خیلی غمگینم...

 

رضا رحمتی در اردوی لواسان 1375- دست چپ -
عکس: محمدرضا رحمتی، نفر اول از سمت چپ

   آخرین مطالب وبلاگ خبری صدرا   

یک بخشنامه جالب برای ترغیب ازدواج

وبلاگ خبری صدرا  : این بخشنامه رو ماه پیش سازمان منطقه ویژه اقتصادی انرژی پارس جنوبی منتشر کرده و برای کارمندان خودش لازم الاجرا دونسته...

سازمان منطقه ویژه اقتصادی انرژی پارس
اطلاعیه داخلی

سلام علیکم
احتراما
عطف به مذاکرات مکرر قبلی با همکاران مجرد در خصوص تشکیل خانواده و اجرای سنت نبوی (…) متاسفانه مشاهده می گردد بعضی از همکاران به وعده خود عمل ننموده و همچنان مجرد باقی مانده اند و از آنجایی که تاهل یکی از از شرایط اشتغال در اموری مانند حراست می باشد و با توجه به سحن گران سنگ نبی اکرم اسلام مبنی به اینکه (حدیث…….) “هر کس ازدواج نماید همانا نصف دین خود را حراست نموده و نکاح و ازدواج سنت من است و هرکس از سنت من روی بگرداند پس از من نیست”. لذا برای آخرین بار اعلام میدارد تا پایان شهریور ماه 87 کلیه همکاران غیر متاهل اعم از ذکور و اناث فرصت دارند تا نسبت به انجام فرضیه مهم و اخلاقی انسانی اردواج اقدام نمایند در غیر اینصورت در تاریخ 87/8/1 برای تسویه حساب به پیمانکار معرفی خواهند شد.
امضاء رییس حراست

 این بخشنامه رو ببینید: 

Ghazi.tk

   آخرین مطالب وبلاگ خبری صدرا   

 

به خلیج فارس رای بدهید

وبلاگ خبری صدرا  : همان طوری که انتظار می رفت، سایت گوگل هماهنگ با اعراب، نام خلیج فارس رو با اسم جعلی بر روی اینترنت (Google Earth) قرار داده. حالا بروبچ وبلاگ نویس بسیج شدند تا با رای به نام واقعی خلیج فارس، مشت محکمی بر دهان یاوه گویی عرب ها بزنند!

شما هم اگر عرق ملی داشتید، بر روی این سایت کلیک کنید و به خلیج فارس رای بدهید.

      http://www.petitiononline.com/sos02082/petition-sign.html   

آمار رای دهندگان به خلیج فارس تاکنون:

1000000

Persian Gulf

!خدایا! احمق ها رو زیاد کن

وبلاگ خبری صدرا  :  همیشه از این که یکی مثلا از دوستان بیاد پشت سر شما حرفایی بزنه و شخصیت شما رو –گلاب بروتون- لجن مال کنه، شاکی هستید و به اصطلاح از دوستان نادان گله مندید.

 

البته عصبانیت شما کاملا بجاست. طرف در نهایت احمقی با حرفای صدتا یه غاز(!) میخواد شما رو  پیش دیگران ضایع کنه.  اما باید قبول کرد که همه آدم ها دارای شخصیت قابل توجهی نیستند و باید به این آدم ها به محیط خانواده ای که در اونجا بزرگ شدند هم توجه کرد. اصلا شاید کسی نبوده به اونها یاد بده که چطوری میشه بدون بهره گیری از دیگران گلیم خودشون رو از آب بکشند.

 

 این آدم ها ممکنه با وجود سن زیاد، یه آدم کم شعور و بی  اراده و کوچکی باشن که نمی تونن خودش رو بکشن بالا، وقتی حسادت اونها به اوج میرسه، تلاش میکنن دیگران رو خراب کنن تا خودش رو تثبیت کنند. برا همین، این چنین دست به احمق بازی می زنند!

 

من حرفم با بعضی آدم هاست که میخوان بی لیاقتی و کوچک بودن خودشون رو از این راه بپوشونند.

 

حتما با این افراد دوست نما برخوردید که اول با آدم طرح دوستی میریزند و بعد از مدتی که حسابی از آدم استفاده کردند، میان تلافی می کنند(!) اما یه جور دیگه.

 

البته همیشه توصیه شده که افراد رو باید به اندازه خودشون تحویل گرفت تا جلوی افراط و تفریط ها گرفته بشه اما من یه چیزه دیگه میگم...

من میگم وقتی کار شما درست باشه و به اصطلاح حروم و حلال سرتون میشه و از توانایی خوبی هم برخوردار هستید که نباید نگران این شانتاژ بازی ها باشید و از کوره در برید و کار بد رو با کار بد دیگه جبران کنید.

 

شما حتما تحصیلات لازم رو دارید و  از تخصص کارتون هم بی بهره نیستید. سرتون تو کار خودتون هم هست و قالتاق بازی هم در نمیارید... پس اجازه بدید که یکی بیاد بدون کمترین زحمتی برای شما، تقوای شما رو چند برابر ببره بالا. مطمئن باشید که شخصیت شما چندان لکه دار نمی شه که هیچ، پس از مدتی به مراتب بالای شخصیت هم میرسید...

این رو باور کنید!

 

در زمستان 66 چه گذشت؟

وبلاگ خبری صدرا : قبل از عید، شبکه دو سیما تله فیلمی رو پخش کرد درباره موشک باران شهر تهران در اواخر جنگ تحمیلی.

 

در این تله فیلم، وضعیت خانواده های تهرانی رو به شکلی به تصویر کشیده بود که از شدت این بمباران، دچار اختلالات شدید عصبی شده و از حالت طبیعی خارج بودند. دقیقا این موضوع رو به تمامی خانواده ها تعمیم داده بود.

در این فیلم، شهر در حالت بی تعادلی هرچند دقیقه یکبار هم با اصابت موشکی می لرزید و همه رو  وحشت زده می کرد .

 

اگرچه برای بار اول بود که به موضوع موشک باران شهرها در یک فیلم پرداخته می شد اما در این اول تجربه، طوری این دوران رو نشان داده بود که بمباران نازی ها در جنگ جهانی دوم تداعی می شد.

 

به نظر می رسید کارگردان محترم این اثر بی بدیل(!) و تحریف شده تاریخ یا سنش قد نمی داده که چیزی یادش بیاید و یا در آن دوران در خارج از کشور خاله بازی می کرده(!) که از حال و هوای مردم در آن زمان این چنین بی خبر بوده.

 

ظاهرا سیاستگذاران رسانه ملی بیشتر از این موضوع بی اطلاع بودند که اجازه پخش این فیلم رو صادر کرده اند.

 

کارگردان محترم تله فیلم «زمستان 66» و همه آقایان ممیزی صداوسیما، کجا تشرف داشتند در زمان نواخته شدن آژیر خطر از رادیو، ملت برای دیدن موشک های ارسالی جناب صدام به پشت بام ها می رفتند؟

 

البته شهروندانی هم بودند که از قسمت مرفه نشین تهران که اتفاقا از موشک باران مصون بود، در ییلاق های اطراف تهران مسکن گزیده بودند تا از شنیدن صدای موشک ها، دچار ناراحتی سوء هاضمه نشوند! اما یقینا این شامل حال اغلب مردم تهران نمی شد.

 

!چه کسایی کور میشن؟

وبلاگ خبری صدرا : چیزی که بین بروبچ خیلی رایجه و خیلی وقتها هم مشکل ساز شده و کار به جاهای باریک کشیده میشه، اینه که تا با یه نفر آشنا شده و چایی نخورده داداش میشیم، می خواییم سر از همه کاراش در بیاریم.

البته این کار رو با اعتقاد انجام میدیم، مثلا دوست ماست و دوست باید آیینه دوست باشه و این حرفهای حسابی... ولی این مساله اونقدر با مسائل دیگه قاطی می شه که اصلا یادمون میره چه کار داریم می کنیم و ندونسته داریم فضولی بیجا می کنیم و هم دنیا و هم آخرتمون رو خراب می کنیم.

کافیه یه نگاه به پشتمون کنیم و خودمون رو خدا وکیلی و راست حسینی برانداز کنیم - گلاب به روتون- حالمون از خودمون متحول(!) میشه.

 

از معصوم (ع) نقل شده که «هرکس به داخل خانه ای بدون اجازه نگاه کند(سرک بکشد) - خواه از روی دیوار یا از پنجره و یا از در نیمه باز باشد- کور می شود» البته این حدیث شریف تفسیر داره که اهل فن باید نظر بدن که کوری به چه معنیه، اما من فکر می کنم کسایی که تو زندگی مردم هم سرک می کشن، اگرچه اسرار و کشفیات طرف را به کسی بازگو نکنن، قطعا شامل این حدیث میشن. خدا عالمه... از ما گفتن بود!

... تا بعد

 

تو این دیار غربت دعاتون می کنم.

 

!استفتاء از نوع شیطنت

 

سازمان یونیسف وبلاگ خبری صدرا  : براساس رهنمود بزرگان و عالمان دین، نمی توان به راحتی به مجتهد مسلم تقلید، انگ مشکل دار بودن زد حتی اگر ایشان رابطه خوبی با این نظام و یا حتی ولایت فقیه نداشته باشد. اگرچه اتهام این مجتهد ایجاد باند مافیایی قدرت و به دنبال آن حمایت شخص مجتهد از سران باند باشد!

براساس فرمایش معمار بزرگ انقلاب "حفظ حرمت تمام مجتهدین واجب و ضروری است." حال این مجتهد می خواهد آیت الله مکارم باشد و یا آیت الله منتظری.

 

حضرت امام یکبار این مساله را در سال های ابتدایی انقلاب درباره مساله ایجاد شده راجع به آیت الله شریعتمداری فرمودند و بار دیگر در سال 67 در خصوص آیت الله منتظری بر حفظ حرمت این دو مجتهد تاکید کرده و اجازه اعدام این دو نفر را ندادند.

 

اما مساله ای که من را کنجکاو کرده این بوده که چرا اون هایی که یه جورایی با نظام مشکل دارند که نه، سر جنگ دارند(!) سراغ یک نفر می روند و سوالات عجیب می پرسند؟!

حتما جواب هایی می دهند که آنها دوست دارند!

حالا یک آدم خارجی که نماینده یک سازمان بین المللی در ایران است، راجع به یک معضل اجتماعی...

ادامه نوشته

وبلاگ سهیل کریمی و وحید شاکری هم راه افتاد

 وبلاگ خبری صدرا  :بالاخره فیل بعضی ها هم یاد هندوستان میکنه و با وبلاگ نویسان از نوع محترمش همنشین میشن. اینکه خودشون وبلاگ نویس محترم بمونند البته ارتباطی به ما نداره اما امیدوارم وبلاگشون به باحالی خودشون باشه!

ا- سهیل کریمی رو حتما میشناسید. همونی که با سعید ابوطالب برای ساختن یه فیلم مستند اونهم در بحبوحه حمله آمریکا به عراق رفت و اونقدر به پروپای آمریکایی ها و انگلیسی ها پیچیدند که اجنویان را مجبور کردند تا اونارو دستگیر و چند ماهی رو آب خنک نوش جانشان کنند. حالا از جمله رفقای البته نه از نوع گرمابه و گلستان ما هستند که به فکر راه اندازی وبلاگ افتاده...

سهیل تصمیم گرفته وبلاگش یه کم خفن باشه، برای همین هم اسمش رو پارتیزان گذاشته و در معنی این کلمه افاضه فرموده که « پارتیزان یعنی پیرو . یعنی حامی . یعنی شیعه ی متعصب . یعنی شمشیر پهن و برنده»(!)

خدا به خیر بگذراند!

اما سهیل جان درباره وبلاگش نوشته: « اسمم سهیله و از خاندان کریمی های حصارزیرک شهریار . متولد بهارم و فروردین . هفتمین روز از سال هزار و سی صد و پنجاه و یک ، ساعت شیش و چهل و پنج دقیقه ی غروب تو بیمارستان شهید اکبر آبادی ( فرح سابق ) طلوع کردم ، اون هم چه طلوعی ! نافم رو با حادثه و التهاب بریدند !
دوران مدرسه رو تو شهریار گذروندم و خدمت سربازی رو هم تو شهریار . از سال 74 درگیر فعالیتهای سیاسی شدم و تا به خودم بیام شدم یه پا روزنامه نگار . مصاحبه می گرفتم ، مقاله سیاسی می نوشتم ، متن ادبی و شطح انتقادی دست و پا می کردم . عکس خبری و بحران می انداختم و گزارش تنظیم می کردم و حتی صفحه بندی اون هم روی لیات و دستی انجام می دادم و ... از این وری ها شلمچه و جبهه و از اون وری ها هم یه 2 روزی تو ملت بودم . در حین کار هم یا وزارت اطلاعات بازداشتم می کرد یا اطلاعات ناجا. یا دوربین عکاسی تو سرم خرد می شد ، یا مشت و لگد نثارم . و همه ی این ها تازه اول ماجرا بود !
پدرم یه مرد بود از جنس پولاد . خیلی مرد تر از اونی که بتونم توصیفش کنم . مرد بود و مرد مُرد . وتازه وقتی که مُرد ، من و خیلی های دیگه فهمیدیم که کنار چه عظمتی عرض اندام می کردیم . با رفتن اون و بریدن من از خیلی مدعی ها ، تصمیم گرفتم تو بهشتی که پدرم درست کرده بود به کار با شرافت کشاورزی بپردازم و شروع هم کردم . دو ماه بیشتر از این کارم نگذشته بود که پام لغزید تو یا لثارات . و هر روز بیشتر از دیروز اسمم افتاد سر زبونا و ظرف چند ماه رفتم تو فاز فیلم سازی و کار مستند .
52
سال پس از شهید سید مجتبی نواب صفوی سردبیر هفته نامه ی منشور برادری بودم که کار مستند سازیم شتاب گرفت . آمریکا اومد بغل گوشمون و کرم رفتن به عراق هم افتاد تو جون من . تو عراق به مدت 18 روز مهمون برادران عراقی بودم و 126 روز هم مهمون برادران آمریکایی ! و وقتی برگشتم به ایران ، نگه داشتن شرافت رو در ادامه ی کار مستند سازی دیدم و سه هفته بعد پاشنه ی فیلم سازی رو باز کشیدم .
تا پایان سال 85 حدود 30 عنوان و دقیق تر بگم ، 29 عنوان مستند ( و بعضا مستند داستانی ) کار کردم که سر جمع 63 قسمت برنامه شد . و حالا که در خدمت شما هستم و یه چند ماهیه کتاب ، اون هم تو باب دفاع مقدس دارم می نویسم که وقتی بیرون بیاد شما هم با خبر می شید .
همین ... !»

2- وحید خان شاکری هم که از همون طیفه، به خودش اومده و به فکر یه وبلاگ جالب انگیزناک افتاده. وحید جان که حالا دانشجو و از جمله باحال ترین، با کلاس ترین و همچنین وحیدترین!(این «ترین» از شعارهای دکتره که باید سرلوحه همه بروبچ باشه) شاکری این مرزو بومه.

امیدواریم وحید آدم بمونه و از قروفرهای البته بعضی از وبلاگ نویسان الگو نگیره.

وحید با اسم خیلی لات منشی عدل سیتی وارد گود شده و تلاش میکنه «عدالت شهری و شهروند عدالتخواه» را پیاده کنه که بعید می دونم بتونه از این غلط ها بکنه!!

 

!مردم ایران مثل مرغ زندگی می کنند

 " وبلاگ خبری صدرا "  :مراسم اختتامیه جشنواره وبلاگ نویسی پیامبر اعظم (ص) در حالی شب گذشته در فرهنگسرای بهمن برگزار شد که هیچ مسوولی حضور نداشت و مراسم در سکوت خاصی برگزار شد.

درکنار کاستی ها که زیاد به چشم وبلاگ نویس ها نیامد، از تپق زدن های پی در پی مجری و آدرس خواندن ناشیانه وبلاگ ها تا پذیرایی البته خوب برگزار کنندگان، نکته جالب این مراسم سخنرانی یک جوان خوش تیپ و قیافه آلمانی بود که گفته می شد وبلاگ نویس است. 

این مسلمان آلمانی مو بور چشم قشنگ! در سخنان نسبتا بلندش با زبان شیرین فارسی کلی هندوانه زیر بغلمان گذاشت و از دین و فرهنگ ایرانی - اسلامی مان حرف زد و آب از لب و لوچه مان سرازیر کرد اما در آخر حرف اصلی را بر زبان راند و زیرآب فرهنگ غنی(!) جامعه فعلی ایران را زد.

علی فلیپ لنسل با اشاره به یک ضرب المثل آلمانی، جامعه ایرانی را به زندگی مرغان تشبیه کرد و گفت: «وقتی جامعه امروز ایران را می بینم، یاد آن مثل آلمانی می افتم که می گوید، مرغ ها وقتی می خواهند غذا بخورند، ابتدا مرغ قوی تر غذا می خورد و سپس براساس قدرت و زور مرغ ها دانه به آن ها می رسد و دست آخر آن مرغ ضعیف غذای بسیار کمی نصیبش می شود.»

وی سپس افزود: «جامعه امروز ایران همانند این مثل آلمانی است که هرکه زور بیشتری دارد، به غذای بیشتری هم می رسد و مردم بدون در نظر گرفتن دیگران، به غذا هجوم می آورند و مردمی که دستشان به جایی بند نیست به غذای بسیار کمتری می رسند.»

فلیپ لنسل از حضار خواست تا این حقیقت تلخ را بپذیرند و در جهت اصلاح آن قدم بردارند، چرا که این باعث استقرار عدالت در جامعه می شود.

اگرچه این سخنان در ابتدا دمقمان کرد ولی وقتی کمی فکر کردیم سخنان این اروپایی مسلک(!) را زیاد بی ربط ندانستیم. 
حالا این مساله چه مقدار به مسوولان فرهنگی کشور برمی گردد و چه میزان از آن را مردم باید در خود حل کنند، جای بحث دارد...

 

یک خودکشی برای زندگی!

 وبلاگ خبری صدرا  : آدم ها وقتی مشکلات شان خیلی بالا می زند، دست به کارهای عجیب و غریب می زنند و بعضی ها هم راه حل آسان را انتخاب می کنند مثل خودکشی. هستند کسانی که با خوردن مقدار متنابهی قرص و یا مرگ موش و یا حلق آویز کردن گردن زبان بسته و یا پرت کردن خود از روی یک ساختمان نسبتا بلند به اصطلاح خود را خلاص می کنند.

این بار یک خودکشی در یکی از محل های تهران اما با تمام انگیزه هایی که برای خودکشی شنیده اید فرق داشت. جوانک قمه کش محله بیسیم در حوالی میدان خراسان برای جلب توجه اهالی، از روی یک ساختمان نسبتا بلند! دو طبقه اقدام به خودکشی می کند که اگر یک جوجه هم از بالای آن بیافتد صدمه ای نمی بیند!

انبوه ملتی که بعد از ظهر جمعه حوصله شان سر رفته بود، به شوق دیدن یک سیاه بازی آنهم از سوی یک قمه کش و عربده کش و هزار چیزه کش دیگر، خود را به خیابان هفده شهریور رسانیده بودند با دیدن این منظره جالب حسابی خوش به حالشان شده بود و کرکره خنده که آن وسط برپا بود.

نیروی محترم انتظامی هم که تحمل این دلقک بازی را نداشت درصدد بود تا هرچه زودتر سرته این ماجرا را به هم بدوزد و قال قضیه را بکند.

دست آخر هم یکی از هم پیاله های این آقای خودکش(!) مرام به خرج داده و خود را به وی نزدیک کرده و در یک چشم به هم زدن او را گرفت.

این یکی از صحنه های جذاب نه برای خودکشی که برای  زنده شدن بود تا یاروی مورد نظر خود را در تحت توجه ملت قرار دهد و به زعم خود بگوید: آره بابا ما اینیم!

بقیه عکس ها را در  اینجا  ببینید!

حروف ابجد را می شناسید؟

 وبلاگ خبری صدرا  :حتما شنیدید که اعدادی را مقدس می دانند. مثلا ۱۱۰ و یا ۱۲۱. وقتی می پرسید که برای چی؟ می گویند: کلماتی مثل علی به حروف ابجد این طور در می آید مثلا ۱۱۰ و...

حالا شما هم اگر خواستید اسمتان را به ابجد در بیاوریدُ اینجا برایتان تمام حروف ابجد را آوردم. 

"ابجد هوز حطي کلمن سعفص قرشت ثخذ ضظغ"

حروف بالا ۲۸ حرف عربي است که اين حروف با جمع بندي اعداد مشخص تشکيل حروف ابجد را مي دهند. اين اعداد به قرار زير است:

الف(۱) ـ ب(۲) ـ ج(۳) ـ د(۴) ـ ه(۵) ـ و(۶) ـ ز(۷) ـ ح(۸) ـ ط(۹) ـ ي(۱۰) ـ ک(۲۰) ـ ل(۳۰) ـ م(۴۰) ـ ن(۵۰) ـ س(۶۰) ـ ع(۷۰) ـ ف(۸۰) ـ ص(۹۰) ـ ق(۱۰۰) ـ ر(۲۰۰) ـ ش(۳۰۰) -‌‌‌ ت(۴۰۰) ـ ث(۵۰۰) ـ خ(۶۰۰) ـ ذ(۷۰۰) ـ ض(۸۰۰) ـ ظ(۹۰۰) ـ غ(۱۰۰۰)


 

پزشکان ایرانی "ایدز" را درمان می کنند

 وبلاگ خبری صدرا  : شب گذشته در برنامه ۲۰:۳۰، وزير  بهداشت از خبر مسرت بخش دولت نهم در هفته آينده خبر داد و گفت اين خبر بزرگ پزشكي را رييس جمهور در شب نيمه شعبان اعلام خواهد كرد. لنكراني اما اصل خبر را واگذار به اعلام رييس جمهور كرد.

شنيده ها در وزارت بهداشت حاكي از دست يابي پزشكان ايراني به واكسن ايدز دارد و اين كه دو سال است كه بر روي اين بيماري خطرناك و لاعلاج كار شده و به يافته هاي بسيار بكري هم رسيده است.

پس از خبر دست يابي ايران به چرخه كامل سوخت  هسته اي و نيز درمان ضايعه نخاعي، اين سومي خبر دولت احمدي نژاد خواهد بود كه قرار است دل مردم را شاد كند.   

خبر سوم دولت ؛ درمان یک بیماری صعب العلاج

«هميشه بهار» اين بار هم گل كاشت!

"وبلاگ خبری صدرا" :هفته گذشته در مسير خط نبوت ـ انقلاب، همزمان با ورود اتوبوس شركت واحد به ايستگاه آينه بغل اتوبوس هم به داخل آن پرتاب شد!
اين اتفاق بر اثر سهل انگاري راننده شركت واحد رخ داد ولي خطر از بيخ گوش مسافران گذشت. به گفته خودم! اتوبوس كه با سرعت زياد در مسير ويژه خيابان دماوند در حال حركت بود، به علت نبود ديد كافي ناشي از تابش خورشيد به سايه بان ايستگاه وحيديه برخورد كرد و آينه كنار از پنجره وارد اتوبوس شده و دو نفر را زخمي كرد ولي آسيب جدي به كسي وارد نشد.
اين مساله اما به اينجا ختم نشد. چرا كه راننده در اقدامي عجيب در حالي كه درهاي اتوبوس را بسته نگه داشته بود با لحن خاصي از مسافران خواست تا زمان بازگشت وي  از خريد (آينه) در اتوبوس منتظر بمانند!
در اين حال، تابش آزاردهنده آفتاب و رفتار آزاردهنده راننده چنان به هم آميخته شدكه مسافران با کلمات پی در پی آبدار به استقبال راننده رفتند و به گرو کشی یقه مشغول شدند.
اگرچه این قضیه با دخالت دیگر مسافران به خیر گذشت ولی آن ها با يادداشت شماره اتوبوس مورد نظر و اطلاع آن به حراست شركت واحد، خواستار رسيدگي و پيگيري اين موضوع شدند. شايان ذكر است «محمد همیشه بهار» راننده پايانه شماره سوم شركت واحد اتوبوسراني پيش از اين نيز چندين بار به دليل بدرفتاري با مسافران و عدم رعايت قوانين با اخطار مواجه شده و خط سرويس  وي تغيير كرده بود تا اينكه به محله ما رسيد.
امیدوارم محله نارمک تبعیدگاه نباشد والا باید گفت: "یستردی"!

یک داستان واقعی: طعم تلخ "سالاد فصل"

"وبلاگ خبری صدرا" :این داستان، وضعیت واقعی دختری را روایت می کند که از نعمت شنیدن و حرف زدن بی بهره است. لادن همان دختر خدمتکار منزل محمد رضا شریف نیا در فیلم " سالاد فصل" فریدون جیرانی است که اینک در حاشیه بزرگراه رسالت تهران مشغول فروش مجلات کهنه و قدیمی است. با هم می خوانیم:

آقاي تهيه كننده دربه در دنبال بازيگر است. او براي نقش دخترك خدمتكار كه نقشي فرعي است، دنبال بازيگر غيرحرفه اي است.
پس از چند گزينه، لادن، دخترك ناشنوا، اما باهوش را مي يابد. شوق بازيگري در سيماي او موج مي زند. نگاهش پر از اميد و آرزوست. در اين فكر است كه با مشهور شدن، مي تواند به كسب و كار مناسبي برسد و آن وقت، ديگر مادرش از درد و مريضي گلايه نخواهد كرد، اجاره خانه عقب نخواهد افتاد و... تا دخترك به خودش مي آيد، فيلمبرداري هم پايان يافته است. اصلاً متوجه نمي شود كه چه وقت جلو دوربين رفته!
كارگردان با لبخندي، از بازي كوتاه او، ابراز رضايت مي كند. تهيه كننده بلافاصله از او امضا مي گيرد كه حق و حقوقي از اين فيلم طلبكار نيست، تا برايش دردسرساز نشود.
فيلم اكران مي شود و به فروش خوبي هم مي رسد. او احساس مي كند كه ديگر همه او را مي شناسند و تهيه كنندگان در صف پيشنهاد دهندگان به او نشسته اند!
                                                            ***
دخترك جوان كنار چند روزنامه و مجله تاريخ گذشته نشسته است. سروش ۵۰ تومان، جدول ۱۰۰ تومان و...
رهگذران با ترديد به او و بساط رنگ و رورفته اش نگاه مي كنند. از روي كنجكاوي مي ايستند و تيتر مجلات «N» سال پيش را مي خوانند!
چهره اش بشاش و دوستداشتني است. سعي در جلب مشتري دارد ولي اين مجلات به درد چه كسي مي خورد؟!
اين دخترك اما دخترك خدمتكار «سالاد فصل» نيست. او اينك در حال نقش آفريني در مستند واقعي جامعه امروز ماست.
نقش او، اين بار بسيار حساس و اساسي است.
فيلمي با هزاران فرد عادي به عنوان بازيگر. اين بار، ديگر بازيگران نمي فهمند چه وقت جلو دوربين رفته  اند. «لادن» اين دختر بيست و يك ساله ناشنوا بچه طلاق است و با مادر بيمارش در تنگدستي زندگي مي كند.
او مجبور است هر روز از صبح خروسخوان، بار و بنديل كم حجمش را روي دوش گذاشته و در كنار يكي از شاهراه هاي حياتي كلانشهر بي در و پيكرمان، بساط كرده و تا شامگاه، مقابل ديدگان مردم قرار بگيرد. نگاهش، پتكي است بر پيشاني غافلان. با زبان بي زباني، از درددل مردم بينوا سخن مي گويد. 
                                                             ***
عصر يك روز آفتابي يك خبرنگار مزاحم سر مي رسد و بي خبر از همه جا سعي در پيگيري اين موضوع دارد.
دخترك تكه كاغذي از كيفش بيرون مي كشد و با اشاره مي فهماند كه ناشنواست و اگر سؤالي دارد، روي كاغذ بنويسد. مزاحم، مي نويسد كه خبرنگار است و براي مصاحبه آمده، بعد كارتش را مقابل او مي گيرد.
پاسخ دخترك منفي است. اما خبرنگار به هر زحمتي او را به حرف مي كشاند. حرف هايي از جنس كاغذ و كلمه!
پنج سالي مي شود كه براي يافتن شغل، در انتظار پاسخ سازمان بهزيستي است. هر بار آنها اورا به شكلي رانده اند. در بهزيستي سراغ هر كسي رفته است از آبدارچي و منشي گرفته تا مدير مركز. شگفت انگيز آنكه خم به ابرو هم نمي آورد و همچنان مصمم به كارش ادامه مي دهد.
او اگر چه ناشنواست ولي چشم هاي معصومش همانند دوربيني همه چیز را ضبط مي كند.
نوبت مرور اين فيلم در ذهنش رسيده است. فلاش بك مي زند به حركات و برخوردهاي مردم. بساط را روي سكوي در منزلي پهن مي كند. پيرزن صاحبخانه كه بيرون مي آيد، جنجال هم به پا مي شود. بساط را كمي آنسو تر در پياده رو باريك كنار بزرگراه رسالت پهن مي كند.
دكمه حركت تند فيلمش را مي زند و جلوتر مي رود. رفت و آمد صدها رهگذر از كنارش را با آن نگاه هاي حيران و سؤال برانگيز دوباره بازبيني مي كند.
پسري را مي بيند كه فقط به قصد آزار از او تقاضاي تخفيف زياد مي كند و دست آخر هم بدون اينكه خريد كند با نيشخندي مي گذرد.
خانم نجفي فروشنده، تنها كسي است كه روزي چند بار به او سر مي زند و جوياي احوال او مي شود. هستند كساني كه به قصد كمك مجلات بي رنگ او را به قيمت مي خرند و كمي آنسو تر در سطل زباله را باز می کنند!
در اين ميان «لادن» نه با كسي همكلام مي شود و نه حرفي مي شنود. تقدير آن است كه تنها نظاره گر برخوردهاي مختلفي باشد كه از يكايك مردم سر مي زند. حتماً مردم براي واكنش هاي عجيب و غريب خود دليل قانع كننده اي در آستين دارند! خدا عالم است...

نوبر در سرزمین غرب

"وبلاگ خبری صدرا" :بعضی وقت ها چیزهایی را می بینیم برخلاف عرف معمول. مثل امروز.
امروز در ترمینال اتوبوسرانی متروی میرداماد، آقایی اصرار داشت شهرک غرب را با نام شهرک قدس به همه تفهیم کند. به گمانم فراموش کرده بود که آن شهرک، شهرک غرب شده! وقتی به آن جا می رویید با تغییر ۱۸۰ درجه ای باید از گذشته مثبت و منفی خود خداحافظی کنید! 
در مقیاس کوچک تر حدود ۲۰۰ سال پیش، علت سفر میلیون ها اروپایی به قاره تازه کشف شده امریکا، خلاصی از قوانین سنتی و دست و پاگیر اروپای آن زمان بود. تا در سرزمین بی نظم و قانون هرکاری دلشان خواست انجام دهند و کسی هم پیدا نشود ابروی بالای سرشان را گوشزد کند. اگر چه بودند کسانی که به طمع طلا و نفت به آن جا رفتند و  درآمد هنگفتی هم به جیب زدند.
در تهران خودمان هم اگر نفت و طلا گیر نمی آید اما از چند سال پیش جا افتاده کسانی که از محلات قدیمی با بافت سنتی و برخوردهای صمیمی و گرم خسته می شوند، راهی دیار شهرک غرب ـ که حالا زیاد هم در غرب تهران نیست ـ می روند و همه چیز گذشته را در کیسه ای ریخته و به آب رودخانه فراموشی می ریزند. حتی سلام و علیک خشک و خالی را!
این زیاد عیب نیست. عیب اصلی این است که ما آدم ها از بس به دنبال آزادی این در و آن در می زنیم، وقتی به کعبه آمال مان رسیدیم به یک باره همه چیز را به فراموشی سپرده و به همه زور می گوییم و یک تنه مستبد عالم می شویم و خودمان هم نمی فهمیم.
این یکی واقعا نوبره!

مروري بر زندگي دكتر حسابي

اين روزها مصادف است با صد و سومين سالگرد تولد زنده‌ياد استاد سيد محمود حسابي، پدر دانش فيزيك نوين در ايران و پايه‌گذار نخستين دانشگاه كشور كه عمر پربار خود را خالصانه وقف ترويج دانش و اعتلاي علمي كشور كرد.
مرحوم دكتر حسابي بي شك يكي از موثرترين خدمتگزاران علم و فرهنگ ايران در عصر حاضر و از پيشگامان رواج دانش جديد و ايجاد نهادهاي علمي نوين در كشور به شمار مي‌رود كه خالصانه كمر به آباداني ايران بست و در شرايطي كه مي‌توانست به بالاترين سطوح علمي جهان در رشته فيزيك نايل شود، با شوق خدمت به كشور موقعيت‌ مناسب علمي خود در بزرگترين دانشگاه‌هاي جهان رها كرد و به ايران بازگشت و با پايه‌گذاري و مشاركت در ايجاد بزرگترين نهادهاي علمي، آموزشي و اجرايي كشور نقشي بي‌بديل و تاريخي در مسير توسعه علمي ايران ايفا كرد.

ادامه نوشته

نیروی انتظامی، یک مرکز بهزیستی را فتح کرد!

"وبلاگ خبری صدرا" :عوامل انتظامی صبح  امروز با ادعای در دست داشتن حکم قضایی دادگاه انقلاب جهت تصرف مرکز بازپروری زنان ویژه«امیدوار» واقع در منطقه فرمانیه تهران، مددجویان ومددکاران سازمان بهزیستی را موردضرب وشتم قرار دادند.

ماموران انتظامی در این اقدام، ماموران حراست ومددکاران این مجتمع را مورد ضرب وجرح قرار داده وحتی یکی از زنان شاغل به نام خانم مومنی را با زنجیر بازداشت و وی را با ضربات باتوم مورد حمله قرار داده اند و هم چنین 20نفر از زنان ودختران ویژه که برخی ازآنها به بیماری ایدز مبتلا هستند نیز بدون هیچ حکم قضایی و مستندی به مکان نامعلومی منتقل شده اند.

این در حالی است که این حرکت با وجود دستور ریاست جمهوری  مبنی بر گفتگو  برحل اختلاف فی مابین سازمان بهزیستی و بنیاد مستضعفان وجانبازان رخ داد.

گفتنی است،  اقدام اخیر 2 هفته پیش هم از سوی عوامل دادگاه انقلاب صورت گرفته بود،

اين مردان سرشناس قبلا چه شغلي داشتند؟!

آدولف هيتلر......................ديكتاتور آلمان.................................نقاش پوستر

آلبرت انيشتن.....................فيزيكدان..................................منشي اداره ثبت

الويس پريسلي..................خواننده.....................................راننده كاميون

اميركبير...........................صدراعظم ناصرالدين شاه..................آشپز

او هنري...........................نويسنده........................................گاوچران

جرالدفورد .......................ریيس جمهور آمريكا...............مانكن لباس مردانه

جوزپه گاريبالدي..................انقلابي ايتاليايي..............................ملوان

جيمي كارتر.......................ریيس جمهور آمريكا.........................بادام كار

رونالد ريگان.....................ریيس جمهور آمريكا.....................هنرپيشه سينما

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 وبلاگ مسعود بصیری

ادامه نوشته

جدول تعداد کاربران اینترنتی در خاور میانه

ادامه نوشته

سالگرد حادثه در مسجد ارك

003438.jpg

 "وبلاگ خبری صدرا" :ازآن واقعه هولناك عصرعاشورا، 1365 سال گذشته، هنوزهم نداي حسين (ع ) در كوچه پس كوچه هامان جاري است.
دوباره علم و كتل ها برپا مي شود و جوانان ارك نشين سوداي يار در دل مي پرورانند. زمان نزديك نماز مغرب است و بايد عازم مجلس ارك شد.
شب اول: مسلم بن عقيل (ع ) ، شب دوم: ورود به كربلا، شب سوم: حضرت رقيه س ، شب چهارم: حر، شب پنجم: حضرت عبدالله (ع )
از ديرباز در تهران رسم بر اين بوده است كه در دهه اول محرم، هر شب را به ياد يكي از شهداي كربلا اقامه عزا كنند. مردم منتظر شب عاشورا هستند، ولي جوانان ارك، انتظار شب پنجم را مي كشند! مگر شب پنجم چه شبي است؟ شب پنجم، هر سال، حكايتي دارد كه تا در ميان اين جمع عزادار نباشيد به رمز و راز آن پي نمي بريد!
اما عبدالله (ع ) كيست؟
او يتيم ده ساله امام حسن مجتبي (ع ) ، و در حقيقت آخرين جان باخته راه حسين (ع ) در كربلاست.
جمعيت يك به يك به آرامي وضو مي سازند و وارد مسجد مي شوند و صف ها را تشكيل مي دهند تا پس از اقامه نماز، عزاي حسيني را برپا دارند.
امام جماعت، تكبيره الاحرام را بر زبان مي راند:
الله اكبر.
ركعت نخست خوانده مي شود. سرما در بيرون مسجد بيداد مي كند...

ادامه نوشته