علی اكبر ناطق نوری در جلد دوم خاطراتش كه توسط مركز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده به تشریح فعالیتهای خود در دفتر بازرسی رهبری پرداخت. 
 ناطق نوری در این كتاب به دلیل حضورش در دفتر بارزسی بیت رهبری اشاره كرده و در مورد پرونده‌هایی چون شكایت از برادران تحریریان،بازرسی از دادگاه ویژه روحانیت،رسیدگی به شكایت یكی از برادران اهل سنت و... توضیحاتی را به شرح ذیل ارایه می‌دهد:
یكروز آقای رفیق دوست نزد من آمد و نامه‌ای از آقا، خطاب به این جانب آورد كه مضمون آن رسیدگی به تظلمی بود كه برادران «تحریریان»، صاحب كارخانه‌ی «خودكار بیك» به آقا كرده بودند. در واقع آنها شكایتی به دفتر آقا داده بودند و آقا هم دستور پیگیری دادند و خواسته بودند كه گزارش اقداماتی كه انجام می‌دهید را به من ارایه نمایید.
البته بخشی از نامه‌ی آقا خیلی تند بود، مضمون آن چنین است: «خدا كند این گونه كه این‌ها (تحریریان) می‌گویند درست نباشد، و الا وای بر من، وای بر ما، اگر این درست باشد. اگر این ظلم‌ها در كشور شود،در قیامت چه پاسخی خواهیم داشت.»
برادران تحریریان قبل از انقلاب این كارخانه را راه انداخته بودند و از محترمین تهران بودند. من هیچ ارتباط و شناختی از اینها نداشتم. تعزیرات و بچه‌های وزارت اینها را به اتهام سوء استفاده از ارز دریافتی و وارد نكردن مواد اولیه دستگیر كرده و با وجود سن بالایی كه داشتند بشدت شكنجه شده بودند. بخصوص، وقتی به اینها گفته بودند می‌خواهیم جلوی كارگرها شما را شلاق بزنیم. شكنجه روحی شده بودند و اینها با وجودی كه افراد مذهبی و متدینی بودند، تحت فشار عصبی، هر دو اقدام به خودكشی كرده بودند و رگ خودشان را زده بودند، كه البته مامورین مانع این كار شدند و آنها موفق به خودكشی نشدند.
آقا بنده را مامور رسیدگی به این پرونده كرد. مسئولیت خیلی سنگینی بود،بخشی از طرف حساب من، بچه‌های وزارت اطلاعات و بخشی دیگر تعزیرات حكومتی بودند.
جهت رسیدگی به این پرونده، باید به مكان‌های «ورود ممنوع» وارد می‌شدم. تجربه‌ بازرسی هم نداشتم و این اولین پرونده ارجاعی آقا به این جانب بود. من از خدا خواستم به من كمك كند آنطوری كه حق است رسیدگی شود.
با توكل بر خداوند كار را شروع كردم. اخوی‌زاده را كه در وزارت اطلاعات كار می‌كرد، خواستم و موضوع ماموریت را با ایشان در میان نهادم. به ایشان گفتم دو سه تا از بچه‌های وزارت را كه تسلط خوبی برای این گونه كارها دارند شناسایی و به من معرفی كن.
روزی ایشان سه نفر از رفقایش را با ویژگی‌هایی كه ذكر شد،به منزل ما آورد و معرفی كرد. به آقایان گفتم «من براساس معرفی حمید با شما آشنا شدم و به شما اعتماد می‌كنم. این پرونده را در اختیار شما قرار می‌دهم، ولی نفرین خدا و رسول خدا بر شما باد اگر این كار را با گرایش خاصی پیگیری كنید و ملاحظه‌ كسی را بكنید. من اعتقاد دارم كه شما باید لحظه به لحظه این پرونده را جلو ببرید. باید احساس كنید كه حضرت مهدی (ع) ناظر بر اعمال شماست و می‌بینند كه شما چه كار می‌كنید؟ چون این پرونده را جانشین امام زمان، به من ارجاع داده است. خط، گرایش، حب و بغض همه را كنار بگذارید. اگر نارو بزنید، روز قیامت شما را نمی‌بخشم، آقا هم شما را نمی‌بخشد.»
آقایان اعتماد مرا جلب كردند و با تعهدی كه در آنها احساس كردم، كار را واگذار نمودم.البته اینها تعجب كردند كه یك شخص مثل ناطق كه كلی حرف درباره‌اش می‌زنند،حالا این طور جدی و بدون گرایش سیاسی می‌خواهد پرونده را پیگیری كند.
ما وقتی كه درهای ورود ممنوع را باز كردیم و با زور به بعضی از ندامتگاه‌ها و زندان‌ها رفتیم و وقت و بی‌وقت كار را پیگیری می‌كردیم، باید با بعضی بچه‌های وزارت كه خودشان بازجوهایی پیچیده و زرنگ و پخته‌ای بودند، برخورد می‌كردیم. به فضل خدا یك گزارش مقنن و مستدل و غیرقابل تردید تهیه كردیم.
وزیر اطلاعات آن موقع، آقا فلاحیان بود كه به من گفت:«این كار شما بزرگترین ضربه را به ما زد.»گفتم:«رفاقت سرجایش،اما به من ماموریت داده شده و قوم و خویش و رفیق و فامیل نمی‌شناسم،حضرتعالی محترم،اما من وظیفه و تكلیف خودم را انجام می‌دهم.»
گزارش را كه به آقا دادیم،پیشنهاد هم دادیم كه این سه جوان بازجو كه این تخلفات را انجام دادند،دستگیر و محاكمه و اخراج شوند. آقا هم پیشنهادها را پذیرفتند و دستور دادند كه اجرا شود. متخلفین دستگیر شدند و آقای «نیری» محاكمه‌شان كرد و شلاق خوردند و اخراج شدند.
این بازرسی ما خیلی اثر گذاشت. بعداً به آقا گفتم «بازرس‌هایی كه برای این پرونده انتخاب كرده بودم، نه تنها از جناح راست نبودند بلكه متهم به چپ روی بودند.» آقا فرموند: «چه طور» گفتم: «شاكی پرونده به اصطلاح از جناح راست و یك سرمایه‌دار و كارخانه‌دار بود و خود من هم كه متهم به راست هستم،حال اگر بازجوها هم از جناح راست انتخاب می‌كردم متهم می‌شدیم به جانبداری، امابا انتخاب بازجو با گرایش دیگر از هرگونه تهمت تبرئه شدیم و تاثیر بسیار مثبتی هم روی خود بازجوها داشت و ذهنیت آنها را عوض كرد.» قبل از این پرونده، بنده اصلاً آنها را نمی‌شناختم، اما پس از پایان بازرسی، نتیجه مثبتی به دست آمد كه روی این بچه‌ها اثر خوب گذاشت و ذهنیت آنها را نسبت به امثال بنده عوض كرد و جزو علاقه‌مندان به حقیر شدند. در مبانی و اعتقادات آنها تحول ایجاد شد و به حق آن مظلومین هم رسیدگی شد و آنها هم خیلی امیدوار شدند و كارشان را در كارخانه ادامه دادند.

 

*تشكیل بازرسی دفتر رهبری

این بازرسی كه تمام شد، آقا به من حكم بازرسی دادند. ایشان حكمی قریب به این مضامین نوشته بودند: «از آنجایی كه اینجا آخرین ملجا و مرجع تظلمات مردم است، شما را به عنوان مسئول بازرسی انتخاب می‌كنم و از شما می‌خواهم كه یك دفتر كوچكی تشكیل بدهید و مسائل كارگزاران نظام را پیگیری كنید» از این جا كار بازرسی شروع شد. بازرسی ما موردی است یعنی همین طوری برای بازرسی و بررسی مسائل معضلات نمی‌رویم، بلكه چنانچه كسی تظلمی به دفتر آقا داشته باشد، آقا مورد را به بازرسی ارجاع می‌دهد و ما هم بازرسی كرده و نتیجه را به ایشان گزارش می‌دهیم. در طول این چند سالی كه ما هم بازرسی كرده و نتیجه را به ایشان گزارش می‌دهیم. در طول این چند سالی كه ما بازرسی را تشكیل داده و گزارش‌های مربوطه را تهیه می‌كنیم، آقا تمام گزارش‌ها را حتی اگر پانصد صفحه باشد می‌خوانند و گاهی هم حاشیه می‌زنند و اقدام می‌كنند،حتی یك مورد وجود ندارد كه ایشان اقدام نكرده باشد.
تركیب اعضای دفتر بازرسی هم به این صورت است: چهار گروه كاری وجود دارد كه عبارتند از: «گروه فرهنگی»، «گروه اقتصادی» «گروه قضایی» و «گروه سیاسی»‌هر گروه یك رئیس و دو تا كارشناس دارد، این اجازه را هم داریم كه در مواردی از دستگاه‌های ذی‌ربط، كارشناس بگیریم،تا در پرونده‌ای با ما همكاری كنند. اكنون تمام اعضای دفتر بازرسی از رئیس‌ تا آبدارچی و پیك و راننده، بیست نفر هم نمی‌شوند.
با این كه یك دفتر جمع و جوری است، انصافاً كارهای بزرگی انجام داده‌ایم. بنا هم نیست كه كارهایی كه شده اعلام شود چون در این صورت همه خیال می‌كنند كه باید بیایند این جا شكایت كنند. در حالی كه ما بازرسی كل كشور نیستیم، بلكه اگر كسی به آقا تظلم بكند، ما پیگیری می‌كنیم كه بهتر است نمونه‌هایی از اقدامات انجام شده را ذكر كنم.

 

بازرسی از دادگاه ویژه روحانیت

در دوره مسئولیت آقای ری‌شهری و آقای حسینیان،متهمین دادگاه ویژه روحانیت از داخل زندان شكایت كرده بوند كه دادگاه ویژه با آنها برخورد مناسب نداشته است. آقا فرمودند كه از دادگاه ویژه بازرسی كنید. بنده هم از آقای فردوسی‌پور كه مدتی قاضی بوده و آدم پخته و با تجربه‌ای است دعوت كردم و به كمك ایشان یك تیم مناسبی تشكیل داده و دادگاه ویژه‌ روحانیت سراسر كشور را به طور كامل بازرسی كردیم.
یك گزارش 500 صفحه‌ای به غیر از پیوست تهیه كردیم و خدمت آقا بردیم بعد از 15 روز كه خدمت ایشان رفتم، لبخندی زدند و فرمودند: «وقتی كه آن گزارش را آوردید، من از خدا خواستم یك فراغتی بدهد تا بتوانم این را بخوانم و امروز به شما می‌گویم كه به طور كامل، گزارش را خواندم» برای رسیدگی، حدود هفت صفحه و نیم برای آقای ری‌شهری دستورالعمل صادر كردند كه من خودم تعجب كردم.

 

*شكایت یك زندانی

آقای فردوسی‌پور كه در مجلس بودند، نامه‌ای از یك زندانی مشهدی به من دادند. نوشته بود كه «اكنون من به اتهام فحشا و زنا در زندان هستم، اما قبیله و خانواده شاكی من برای این كه تلافی و قصاص كنند، دختر هشت ساله‌ی مرا درمسیر مدرسه گرفتند و به او تجاوز كردند و در نهایت هم او را كشتند بعد هم با نفوذی كه داشتند، پزشك قانونی اعلام كرده به مرگ طبیعی مرده است، حق بنده را ضایع كردند و خود هم در زندان هستم». با این كه از نظر روحی خیلی زود متاثر نمی‌شوم، اما این واقعه مرا بشدت تكان داد و آرامش مرا به هم ریخت و یك شب تا پاسی از شب خوابم نمی‌برد كه یك بچه‌ هشت ساله چه گناهی كرده است.
برای پیگیری از آقا اجازه گرفتم. آن موقع رئیس دادگستری خراسان آقای «شیخ سعدی حیدری» بودند. ایشان اهل بابل است و مدتی هم در دادگستری مازندران بود. انسان بسیار محترمی هستند. تلفن زدم كه با ایشان هماهنگ كنم. گفتند «آقای ناطق این پرونده الان روی میز من است، من پیگیری می‌كنم، نیازی نیست هیات بفرستید» وقتی خواستم بگویم كه هیات نرود، دیدم هیات رفته است. -لطف خدا بود- رئیس گروه قضایی اعزامی، آقای امیری بود كه جوان بسیار موفق و خوبی است.
محل واقعه، روستایی در چهل كیلومتری مشهد بود. وقتی از طرف رهبری سه تا قاضی به خاطر رسیدگی به شكایت یك زندانی وارد منطقه شدند، مثل بمب منفجر شد.
پس از بازرسی،معلوم شد كه حرف آن زندانی درست بوده است. همان جا دستور داده شد با پزشك قانونی وقت و سایر دست‌اندركاران این پرونده برخورد شود و به این تظلم خیلی محكم رسیدگی شد. من معتقد هستم اگر چیزی به درد آخرتم بخورد، همین كارهای علی‌الظاهر ریزی است كه آثار بسیار خوبی دارد؛ بخصوص حق الناس از جانب رهبری با دقت حل می‌شود.

 

*شكایت از اداره آگاهی كردستان

نمونه دیگری از این خاطرات بازرسی كه خیلی جالب است مربوط به یكی از برادران اهل سنت در یكی از روستاهای كردستان است. ایشان بازنشسته شهربانی در زمان شاه بود و پسرش كه در یك نهادی كار می‌كرده شكایتی برای دفتر آقا تنظیم و از طریق پست عادی ارسال كرده بود. مردم محل او را مسخره كرده و گفته بودند «اشخاصی كه آشنا و پارتی دارند و نامه می‌دهند كسی جواب نمی‌دهد، حالا نامه برای رهبری را از طریق پست می‌فرستی و دلت خوش است كه جواب می‌دهند.»
او هم گفته بود كه «این حكومت با بقیه حكومت‌ها، فرق می‌كند.» این نامه پستی، اتفاقاً به دست آقا رسیده بود. آقا هم دستور بازرسی را صادر فرمودند. من سه تا قاضی انتخاب كرده و یك نیابت قضایی هم از جناب آقای یزدی برایشان گرفتیم تا بتوانند از طرف قوه‌قضائیه عمل كنند و به دنبال آن به مهاباد كردستان اعزام شدند.
وقتی كه اینها برای رسیدگی به شكایت یك پیرمرد بازنشسته كه نامه‌اش را از طرق پست عادی به دفتر رهبری فرستاده است وارد مهاباد شدند،ولوله شد. اتفاقاً این بازرسی منجر به دستگیری، زندان، محاكمه و صدور حكم قصاص برای یك افسر آگاهی شد.
بچه‌های تیم بازرسی آمدند و گفتند: «ایشان محكوم به قصاص است.» من گفتم: «حالا كه این افسر جوان محكوم به قصاص شده است، دست نگهدارید. بروید پیش آن پیرمرد كه محتاج و فقیر هم می‌باشد. با ایشان صحبت كنید اگر رضایت بدهد دیه بچه‌اش را بگیرد، آن جوان كه از بین نمی‌رود.» بچه‌ها به مهاباد رفتند و گفتند: «اگر شما رضایت ندهید مجرم قصاص می‌شود، اما اگر شما عفو كنید زیباتر است، بیا و دیه را بپذیر» این پیرمرد رضایت داد و آن جوان افسر، حدود چهار- پنج میلیون به عنوان دیه داد و آزاد شد.
زمانی كه گزارش را به آقا ارایه می‌كردم، چشم آقا پر از اشك شد و گفت: «آقای ناطق این بازرسی نبود، این دیگر فوق بازرسی بود» و چندین بار تشكر كردند و تقدیرنامه‌ی كتبی هم لطف كردند و چند بار فرمودند «وقتی من رهبر شدم، نگران بودم كه اگر كسی به من تظلم بكند چگونه رسیدگی كنم. خداوند لطف كرده این دفتر را راه انداختیم و من خاطرجمع شدم كه اگر موردی ارجاع شود تا آخر رسیدگی می‌شود.»

 

* بازرسی از مخابرات

یك بار زمان آقای مهندس غرضی به دفتر آقا گزارش شده بود كه وزارت می‌خواهد شش هزار «سوئیچینگ» وارد كند و در حالی كه مخابرات خودمان در شیراز می‌تواند این كار را انجام دهد. این یك كار كاملا فنی بود. ما یك تیم تخصصی عالی رتبه، مركب از كارشناسان مخابرات، كارشناسان صدا و سیما و كارشناسان مخابرات شیراز تشكیل دادیم كه پس از شش ماه كار، گزارش قطوری ارایه كردند، كه به دستور آقا برای آقای‌ها‌شمی هم فرستاده شد.
جالب اینجاست آن موقع محسن‌ها‌شمی هم رئیس دفتر ایشان بود. بازرسان دفتر رئیس‌جمهور هم رفتند و بازرسی ما را بازرسی كرده آن را تائید كردند.

 

* تظاهرات جانبازان در شیراز

روزی گروهی از جانبازان در شیراز، راهپیمایی و تظاهرات كردند. آقا فرمودند «بازرسی كنید و مشخص كنید كه حق با كیست؟» پس از بازرسی‌هایی كه انجام شد، گزارش دادیم كه اولاً مدیركل اطلاعات «آقای موسوی» كه عامل فتنه است باید از این استان برود و براثر همین گزارش‌ها او را برداشتند، اما متاسفانه او را آوردند مركز و ارتقای درجه دادند،در قتل‌های زنجیره ای هم ایشان متهم ردیف اول بود. دوم آنكه به آقا پیشنهاد دادیم رئیس بنیاد جانبازان آقای «رفیق دوست» و معاون ایشان آقای «محمد نبی حبیبی» باید محاكمه شوند، حال آن كه با رفیق دوست، چهل سالی است كه رفیق هستیم.
یك روز ایشان به دفتر من آمد و فت:«حالا ما باید محاكمه شویم، شاه این طوری درباره ما نگفته بود.» گفتم: «آقا محسن، عصبانی نشوید، ناهار خدمتتان باشیم. به كارشناسان می‌گویم پرونده را بیاورند، اگر جواب داشتید من قبول می‌كنم در غیر این صورت همین است كه هست. رفاقت من و شما سرجایش اما من بازرس رهبر هستم، اگر خدای ناكرده یك خرده رفاقتی و خطی و عاطفی برخورد كنم، روز قیامت بزرگترین عذاب جهنم مال من است. چون اینجا آخرین پناهگاه مردم است،آقا به من اعتماد كردند، ما چشم و گوش او هستیم و كوچكترین گرایش به این طرف و یا آن طرف خیانتی نابخشودنی است. اگر حق هم با شما باشد، رسیدگی می‌كنیم». خلاصه آقای امیری پرونده را آورد. ما به قدری متقن و محكم كار می‌كنیم كه هیچ كس نمی‌تواند از نظر قضایی، حقوقی و كارشناسی،خدشه وارد كند. در این ارتباط پس از ارایه گزارش ما،‌ آقا هم به آقای نیری دستور دادند به پرونده رسیدگی كند و ایشان هم برخورد كرد.

 

* برخورد با فرمانده سپاه در گرگان

زمانی دیگر برای آقا گزارش آمده بود كه در گرگان و «علی آباد» و «مینودشت» فرمانده سپاهی است كه بسیار خشن عمل كرده، افراد را دستگیر می‌كند و شلاق می‌زند و در جنگل‌ها اذیت می‌كند و رعب و وحشت عجیبی ایجاد كرده است و همه هم از او می‌ترسند. آقا هم دستور داد تا بازرسی پیگیری كند.
یك هیأتی را به شمال فرستادیم و نتیجه بازرسی را به آقا دادیم و پیشنهاد دادیم قوه قضائیه با متخلف برخورد كند. آقای «رازینی» كه در سازمان قضایی نیروهای مسلح بود، دستور داد ایشان را دستگیر كردند. سرش را تراشیدند، دست‌هایش را از پشت بستند و آوردند در خیابان‌ها گرداندند، شلاق زدند و به حسابش هم رسیدند و قصه تمام شد. پس از این برخورد، آقای «نورمفیدی» امام جمعه محترم گرگان، به آقا نامه نوشتند كه بازرس شما در مورد فرمانده سپاه، باندی و خطی برخورد كرده است و تحقیقات را از یك جناح خاص انجام دادند.
آقا از ما خواستند كه جوابش چیست؟ در این قضایا آقا خیلی جدی هستند، من گزارش دیگری تهیه كردم و اظهارات فرماندار و مدیركل اطلاعات و تمام مسئولینی كه از آنها تحقیقات شده بود و اتفاقاً در جناح آقای نورمفیدی هم بودند، به صورت مستند، ضمیمه گزارش كردم و خدمت آقا دادم.
ایشان فرمودند: «عین همین گزارش یك نسخه هم برای آقای نورمفیدی بفرستید» و با فرستادن این گزارش به آقای نورمفیدی قضیه تمام شد.

 

*رسیدگی به شكایت مردم نور

در ارتباط با اتهام سوء استفاده از نمایندگی مجلس اخوی من، «احمد ناطق نوری» گزارشی آمده بود،به این مضمون كه -اخوی ما- احمد آقا در شهرستان نور با سوء استفاده از موقعیت نمایندگی،‌ اراضی و منابع طبیعی را به زور تملك كرده است و به قانون اعتنایی نمی‌كند. این گزارش علیه اخوی بنده بود، اما آقا آن قدر به من لطف و محبت و اعتماد دارند كه گزارش برادرم را نیز به من دادند،تا بازرسی كنم.
آقای امیری را خواستم و گفتم: «شما مسئول پیگیری هستند و هر كس را هم كه می‌خواهید با خودتان ببرید، اما نفرین خدا بر شما باد اگر به خاطر من كوتاه بیایید. در این مورد دقت مضاعف داشته و مبادا به خاطر من تعللی كنید.»
احمد آقا، شش سال از من بزرگتر است. دوره‌ی ریاست من در مجلس بود ایشان خیلی با عصبانیت آمد و گفت: حالا برای من هم بازرس می‌فرستید. در شهر كوچكی مثل نور مثل توپ صدا كرده است كه از طرف مقام رهبری سه تا بازرس آمدند و عملكرد من را بازرسی می‌كنند، حیثیت من رفته است من می‌خواهم بیایم پشت تریبون مجلس و استعفا بدهم، من اصلاً نمایندگی را نمی‌خواهم». من به او گفتم:: این بازرس را آقا فرستاده است. شما یادت باشد كه اولاً ما اخوی هم دیگر هستیم، از توپ و تشر شما كه من از میدان در نمی‌روم، هرچقدر هم كه داد بزنید، بلدم چه كار كنم. ثانیاً من به شما صریح بگویم اگر آن چه در گزارش نوشته شده، درست باشد اصلاً صلاحیت ندارید در مجلس بمانید و نیازی به استعفا نیست. اگر هم گزارش نادرست باشد كه شما كلی خوشحال می‌شوید و از ابهام بیرون می‌آیید.»
آقای امیری را به مازندران فرستادیم. ایشان رفتند از منابع مختلف از جمله مدیركل اطلاعات، رئیس اطلاعات شهرستان، ثبت اسناد، منابع طبیعی، شهرداری و سایر جاهایی كه نیاز بود گزارش تهیه كردند كه خوشبختانه به نفع احمد آقا شد.
نتیجه‌ی بازرسی را خدمت آقا بردم و به ایشان گفتم من آن گزارش را كه خواندم، چون اخوی را می‌شناختم، می‌دانستم كه دروغ است، اما نمی‌بایست به شما بگویم كه این دروغ است، بنده رفتم بازرسی كردم و این هم سند و منابع گزارشی، در نهایت نتیجه را تحویل آقا دادیم.
البته راجع به دستگاه‌های مختلف كه بازرسی كردیم، گزارش‌های مثبت هم در می‌آمد. راجع به كارخانه روی زنجان، گزارش داشتم كه اتفاقاً به سود آقای «روغنی زنجانی» درآمد. راجع به سیمان نیز گزارش داشتیم كه نتیجه‌اش تشكر از زحمات آقای «نعمت‌زاده» شده بود و نتیجه‌ی بازرسی از فولاد هم در زمان مدیریت آقای «عرفانیان» مثبت بود، به نفع ایشان تمام شد.
گاهی بازرسی را به استان‌ها می‌فرستادم، زمانی كه این مامور می‌خواست بازگردد، استاندار یا مسئول آنجا می‌گفت: «حالا كه به این شهر یا استان آمدی صنایع دستی اینجا، مثلاً این قاب عكس برای شما» بازرس می‌گفت: «خیر اگر بدون مسئولیت آمده بودیم و می‌خواستیم، خودمان می‌خریدیم اما چون به عنوان بازرس آمدیم، همین یك قابی كه تو به ما می‌دهی، در تصمیم‌گیری ما اثر می‌گذارد، بازرس باید سالم باشد تا مملكت اصلاح شود.»
هیچ آفتی برای یك نظام خطرناكتر از مایوس شدن مردم از آن نظام نیست. مایوس كه باشند بی‌تفاوت می‌َشوند: آنگاه هر خطری كه كشور را تهدید بكند دیگر در صحنه نیستند، همكاری نمی‌كنند، كارشكنی و ناهماهنگ عمل می‌كنند و سرانجام به جایی می‌رسد كه وقتی به مردم بگویی از این طرف باید بروی، تخلف و دهن‌كجی می‌كنند.
واقعاً در بعضی از تخلف‌ها متخلف می‌خواهد به ما دهن‌كجی كند. بیكاری، فقر، پارتی‌بازی و ناكارآمدی دستگاه‌ها مردم را خسته می‌كند و سبب لجبازی می‌شود. اینها به معنای «براندازی خزنده» است.
در بحث براندازی یك سری عوامل مثل تهدیدات خارجی است. یك سری عوامل هم در داخل كشور است كه با آنها هماهنگی و همكاری می‌كنند. یك سری عوامل دیگر هم به نظر من عوامل براندازی درون خودمان است كه باید بررسی كنیم؛ چه بسا بدون توجه اعمال براندازانه انجام می‌دهیم.