وبلاگ خبری صدرا : بيست و يكمين نمايشگاه بين المللي كتاب تهران امروز قبل از پايان، يك ميهمان ويژه داشت. چهار اپيزود كوتاه زير در حول اين ديدار نوشته شده است.
1- «سيد ما» در حالي از نمايشگاه كتاب تهران بازديد كرد كه در ميانه راه با توصيه اطرافيان مدتي را در غرفه سوره مهر به استراحت پرداخت. «سيد» صبح امروز يكشنبه وقتي به غرفه انتشارات سوره مهر رسيد، به علت ضعف بدني كه پيدا كردند، همراهان از ايشان خواستند تا در اين غرفه به صرف صبحانه بپردازند. حدود چهل دقيقه طول كشيد تا با مساعد شدن حال ايشان، ادامه بازديد از نمايشگاه كتاب مهيا شد.
*سرش سلامت ...
در اين مدت، «آقا» بي كار ننشست و با تورق تعدادي از كتاب ها، با تعدادي از مسئولان غرفه نيز به گفتگو پرداختند.
«سيد» كه پس از ده روز از شيراز به تهران بازگشت، در روز آخر خود را به بزرگترين گردهمايي فرهنگي كشور رساند تا نشان دهد وجهه فرهنگي اش بر وجهه سياسي اش مي چربد.
* مگه غير اين بود؟
2- مثل هميشه كه اطرافيان يك شخصيت، كارهايي مي كنند و بلاهايي سر ملت در مي آورند، درآوردند(!) و اين بار مانع از ورود خبرنگاران شدند و اين مساله منجر به جلوگيري از خروج خبر تا بعدازظهر شد.
*واقعا تو اين عصر ارتباطات داريم چيكار مي كنيم؟!
تا آدم حرفي مي زند، تندي مي گويند؛ "در مسائل امنيتي دخالت نكنيد". ما كه نفهميديم حد و مرز مسائل امنيتي كجاست؟! مثل اين كه تا مدتي در خدمت برادران كت سرمه اي پوش بالا، آب خنك ننوشيم، كار دستمان نمي آيد.
*يكي بياد ما رو بگيره!
3- كتاب «من و كتاب» را كه پرفروش ترين كتاب سوره مهر شده را ديدم و حيفم آمد جمله اي از آن را درباره كتابخواني براي شما هم بازگو نكنم.
" اگر كسي اينجا نشسته باشد و در اتاق بغل دستش خبر و چيز تازه و حرف جديدي باشد، كمتر كسي است كه طاقت بياورد اينجا بنشيند و بلند نشود سربكشد و ببيند اين اتاق بغلي چه خبر است. همه ي اطراف ما را خبرهاي تازه پر كرده است؛ اين قدر معلومات، اين قدر معارف در همه ي زمينه ها؛ ما چه طور حاضر نيستيم سرك بكشيم و نگاهي بكنيم و ببينيم چه خبر است و در اين دنياي معارف چه مي گذرد؟! راهش اين است كه كتاب بخوانيم. از خبرهايي كه در دنيا هست، از چيزهايي كه بوده است، حتي از آنچه كه در همه ي زمينه ها خواهد بود، مطلع خواهد شد؛ بنابراين بايستي كتاب خواني را براي خودمان عادت قرار بدهيم. "
*جان من! آقا خبرنگار نبوده؟!
4- يك مساله ديگر درباره «من و كتاب» اين بوده كه «آقا» حرف هايي زده كه بعضا خيلي عجيب است؛ "عامل موفقيت حزب توده"(صفحه 15)، خاطره:در گذشته وقتي مشغول كتاب خواندن بودم چنان غرق مي شدم كه با وجود مسافت نزديك به مسجد متوجه اذان نمي شدم!(ص 18)، صحبت از "رمان حرفه اي"(ص 22)، صحبت از كتاب "جان شيفته رومن رولان"(ص 35)، "هوارد فاوست"(ص 34)، "فرانتس فانون"(ص 35)، "جين اوستين"(ص 36)، "بينوايان ويكتور هوگو"(ص 36 و 52)، "انقلاب كم كار"(ص 47)، "جلال سرآمد رمان نويس هاي ايران"(ص 49)، "قصه جذاب تر از موسيقي" (ص 63)، "با اين ادعيه نمي شود رمان نداشت"(ص 67)
*به اين ميگن يه ليدر فرهنگي...